دایی عزیزم شهید کیوان میرشکاری سلام - عشق اشک خون
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را فراگیرید که فرا گرفتنش، حسنه است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

عشق اشک خون

دایی عزیزم شهید کیوان میرشکاری سلام (سه شنبه 87/2/17 ساعت 10:59 صبح)

بسم رب شهدا والصدیقین
دایی عزیزم سلام
وقتی که بدنیا اومدم تو نبودی . بهم میگفتن داییت شهید شده ،‏ هنوز جنازت پیدا نشده بود ،‏ از تو فقط دوتا چمدون یادگاری مونده بود که توشون فقط لباس بود و کلی عکس از تو و همرزمات .  واین کل چیزی بود که من میتونستم از تو ببینم حتی قبر هم نداشتی تا بیامو باهات دردودل کنم . من 7 سالم بود که خبر دادن جنازت پیدا شده . شبی که برای دیدن جنازت میرفتیم شب عجیبی بود ، حس غریبی داشتم، آخه تا حالا ندیده بودمت ، اولین دیدار منو تو بود .
همه ی خواهر برادرات اومده بودن الا مادرت که نیاوردنش چون میدونستن بعد از 9 سال تورو ببینه  چی حالی بهش دست میده . . .

جنازت توی تابوت بود ، دور تابوتم پرچم سه رنگی که رنگ سرخش همیشه منو یاد تو و همرزمات میندازه بود و اون آرم الله وسط پرچم بود که همه بفهمن هدف شما چیزی جز خدا نبود .  دایی جان کاش در تابوتو باز نمی کردن تا تصویری که از تو توی ذهنم بود همونجوری مثل عکست باشه . داییه عزیزم برای اولین بار می دیدمت دایی منو ببخش اگه بهت سلام نکردم .  میدونم درک میکنی که لحظات سختی بود و حالم دست خودم نبود ، تازه اونوقت بچه بودم و نمیدونستم به استخونم باید سلام کرد دایییه عزیزم کاش لاعقل اسکلتت سالم بود . کاش می گذاشتن ساعت ها کنارت بشینمو باهات حرف بزنم ، از جبهه برام بگی ، بگی تو کربلای 4 با تو و بقیه غواصای گردان چه کردن........
دایی حاج قاسم فرموندتون میگفت کنار اروند خاکریز نداشتید ، میگفت کنار اروند
جوی خون راه افتاده بود و میریخت تو اروند . دایی وقتی کنار اروند رفتم با آب اروندی که شما توش غسل شهادت میکردید و همونجا شهید میشدید وضو گرفتم دایی اروند همونجوری مونده بود . اما احساس میکردم اروند دیگه اون اروند زمان شما نیست . اروندی که بچه سیداتون به اروند میگفتن آب مهرییه ی جدمون زهراست (س) تورو به جان زهرا (س) شب عملیات اروم باش . اروندی که کلی از دریا دلارو برد. اونا رفتن بهشتو اروند همینجوری تنهاموند. . . دایی اروند منو یاد گردانتون میندازه . گردان 110 لشکر 41ثارالله . اروند منو یاد طلبه ی شهید حسن یزدانی میندازه که بارها از اروند گذشت و مینهای خورشیدی و کوسه های اروند از مبارزه باهاش خسته شدند و نتونستن مانعش بشن دایی راستی میگفتن دستت ترکش خورده بود .میتونم ببینم؟کدوم دستت. دایی تو که دست نداری دایی...دایی دستت خوب شد ؟ دایی بادست ترکش خورده چجوری غواسی میکردی؟ دایی ازت خیلی سوال داشتم و کلی باهات حرف داشتم اما جنازتو برداشتن دایی

دایی وقتی برگشتیم تو ماشین کلی گریه کردم . دایی تازه گرییدنی بود وقتی رفتم خونه. مادرت که جنازتو ندیده بود ازم میپرسید شما که دیدید چجوری بود؟ سوال سختی برای یه بچه ی 7 ساله . دایی به مادرت چی میگفتم؟ میگفتم چند تیکه استخون دیدم؟باید چجوری بهش میگفتم دایی من و پسر تو چیزی جز چند تیکه استخون نبود که اگه پلاکش نبود اونم شناسایی نمی شد

دایی یادم نمیره گریه های مادرتو که وقتو بی وقت گریه میکرد تا وقتی که به تو پیوست دایی یه شب تورو تو خواب دیدم .تو قنوت نمازت داشتی گریه میکردی منم جلوت وایساده بودمو گریه میکردم . دایی با خدای خودت چی میگفتی که تور وبه آرزوت رسوند؟دایی کاش برای شهادت منم دعا میکردی دایی الان به حاج قاسمتون میگن سردار اما من هنوز به رسم جبهه ها بهش میگم حاج قاسم . دایی حاج قاسم و یه بار بغل کردم. کسی رو که سید علی خامنه ای(دایی رهبر ما بعد از امام خامنه ایه) دربارش میگفت: بارها در جبهه شهید شده و شهید زنده است.داشتم یه شهید زندرو بغل میکردم . حس خوبی داشتم . دایی نمیدونم حاج قاسم شب عملیات تورو بغل کرده بود یا نه اما میدونم خیلی از رفقاتو ساعاتی قبل از شهادتشون بغل کرده. دایی حاج قاسم به من میگفت: شبیه دایی کیوانتی .

 ایشالله مثل تو شهیدم بشم. با سردار کاظمی یه بار دست دادم. اونموقها نمیشناختش .بعداز شهادتش تازه فهمیدم کی بود و کلی حسرت خوردم که چرا بغلش نکرد

دایی خواهرزادت یه پسر داره که هنوز 2 سالش نشده ، من میشم داییش می خواد منو صدا کنه می گه دایی یاشر (یاسر) منم جوابشو میدم.

اما دایی چرا من اینهمه میگم دایی کیوان چرا جوابمو نمیدی؟

 


  • نویسنده: گمنام

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    سلام رفقا . . .
    زبان حال امام زمان (عج) با مدعیان عشق
    فضه خادم حضرت زهرا (س)
    غم فراق
    مولای من سلام
    خاطرات چفیه
    دایی عزیزم شهید کیوان میرشکاری سلام
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 9 بازدید
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدیدها: 76025 بازدید
  •   پیوندهای روزانه
  • پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی [105]
    [آرشیو(1)]

  •   درباره من
  • عشق   اشک   خون
    گمنام
    یه محیط مجازی برای اینکه یه بنده ی خدا برای خدا از خدا بخاطر خدا برای طلب بخشش از طرف خدا در پرتوی عنایات خدا به امید وصال خدا فقط برای خدا خدا خدا خدا.....بنویسه
  •   لوگوی وبلاگ من
  • عشق   اشک   خون
  •  فهرست موضوعی یادداشت ها
  • حرفهای من باخدا[9] . عشق اشک خون[2] . دردلی باشهدا .
  •   مطالب بایگانی شده
  • بنده ی قدر نشناس
    رسم گدایی
    استجابت دعا
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من





  • گلی از بهشت

    مجاهدت
    حب الحسین
    14معصوم
    مهدی
    کلام نو
    بچه شهید
    مدیر پارسی بلاگ
    پوتین خاکی
    و خدایی که در این نزدیکیست
    کوثر
    کبوترانه تا بام ملکوت
    حاج همت
    معبر
    عشق الهی
    خاشعات
    به خود آییم
    سرباز گمنام
    شمیم یار
    سخن دوست

  •  لوگوی دوستان من





  • . . . . . - به روز رسانی :  10:18 ص 102/12/22
عنوان آخرین نوشته : تصنیف صبحدم - محمدرضا شجریان










  •   آهنگ وبلاگ من