بسم رب شهدا والصدیقین
تار و پود چفیه ام برایم خاطره میگوید ، گوشم نمیشنود اما دلم خوب میشنود . خاطراتی از راز و نیاز و رمز و راز شبانه و مخفیانه ی رزمندگانی که جز چفیه کسی شاهد آن نبوده . خاطراتی از شب های عملیات و لحظات پر کشیدن . . .
خاطراتی از عشق ، اشک و خون که در راه معشوق ریختند . خاطراتی که شنیدنش طاقتم را طاق کرده و شب و روزم را تیره و تار کرده .
خاطراتی که برای شهادت مرا بی قرار و بی صبر کرده
خاطراتی که آسمان تحملم را بی باران و بی ابر کرده
خاطراتی از دریادلانی که دلیر بودند و شهامت داشتند
خاطراتی از آنان که در طلائیه سه راه شهادت داشتند
خاطراتی از اشک چشمهای و پر جوش
خاطراتی از باده پرستان می کوثر نوش
خاطراتی از آنان که خون دادند قرب خدا را بگیرند
همانان که می رفتند انتقام سیلی زهرا (س) را بگیرند
خاطراتی از عشق شهادت که حب دنیارا فرو نشانده بود
خاطراتی از عاشقانی که سالها آوینی را به بیابانها کشانده بود
خاطراتی ار آنان که تا شهادت سرباز پیر خمین می ماندند
همانان که شب ها در قنوت وترشان دعای کمیل می خواندند
خاطراتی از عشق خدا و سجده های طولانی بر خاک
خاطراتی از دل های طوفانی و پیکرهای بی پلاک
خاطراتی از پیکرهایی که سالها ماندند زیر خاک
خاطراتی از مفقودی و گمنامی پیکرهای پاک
خاطراتی از همت ،باکری،چمران و دیگر یاران خمینی
خاطراتی از ،زین الدین،جهان آرا و قاسم میر حسینی
چفیه ام را که یادگاری ست از شهدا بر دوش انداختم و بیاد آنها در غار حرا نماز خواندم و از طرفشان با چفیه دور خانه ی معبود طواف کردم .
هر که خواهد این چفیه را با عشق ببوید
شاید این چفیه روزی از او هم خاطره بگوید
|